دومین نشست از سلسله نشستهای «علوم انسانی و مسائل جامعه ایرانی» به همت مؤسسه حامی علوم انسانی، فرهنگسرای اندیشه و خانه اندیشهورزان با عنوان «علوم اجتماعی آکادمیک برای فهم جامعه ایرانی چه کرده است؟» در تالار گفتوگوی فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.
مقصود فراستخواه، استاد مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی گفت: نخست باید به این سوال پاسخ داد که علوم اجتماعی برای جامعه ایرانی چه کشیده است؟ امروزه «دولت علم» در مقابل «جُلت ناعلم» قرار گرفته است. علوم اجتماعی در ایران دچار اختلال عملکردی شده است؛ چون از علوم اجتماعی مکانزدایی، معرفتزدایی و زبانزدایی شده است.
نویسنده کتاب «ما ایرانیان» افزود: وقتی این علم دچار اختلال کارکردی شده، چگونه میتواند به مدیریت پیچیده جامعه ایران، یاری رساند؟ ما باید از جامعه ایران آشناییزدایی کنیم؛ یعنی ببینیم مسئله ایران چیست؟ چرا ساخت جامعه مشکل شده و چگونه جامعه ساخته میشود؟
وی یادآور شد: چقدر متفکران فرصت دارند جامعه ایران را پروبلماتیک کنند و مسئلههای جامعه را بیان کنند؟ علم باید اختیارات معرفتشناختی داشته باشد. ما این مصیبتها را از کجا میکشیم؟ چون قاعدهها بهم ریخته است. چون ورود سیاست به علم داشتهایم و این دخالتها، بیشتر علوم اجتماعی را که موضوعش خیر و حقیقت و قدرت و ثروت هست را دچار خسران کرده است.
سید جواد میری، استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، دیگر سخنران این نشست در ادامه افزود: وقتی با سوال «علوم اجتماعی آکادمیک برای فهم جامعه ایرانی چه کرده است؟» مواجه شدم، به نظرم رسید سوال دیگری مطرح کنم که آیا امکان دیگری وجود داشت که ما بدون این علوم، بتوانیم در عالم مدرن «ما» شویم؟ اساساً این «ما» را از کجا بهدست آوردهایم؟ این مفهوم کلان و بزرگ که همه چیز را به آن ارجاع میدهیم، مفهوم «ملت-دولت» است و این اصل «ملیت» از کجا بهدست آمده است؟ ما امپراطوری یا خلافت نیستیم. ما قبیله و ایل نیستیم. ما یک ملتیم؛ اما چه کسانی آن را در دهان و ذهن ما گذاشته که بلندبلند تکرارش میکنیم؟
وی به کتابی از «زیگمونت باومن» با ترجمه ضمنی «چگونه جامعهشناسانه بیندیشیم» اشاره نموده و تصریح کرد: وی سؤالی در ابتدای این کتاب مطرح میکند که چرا همه اقشار، در مورد مسائل اجتماعی نظر میدهند اما در مورد علوم دیگر میگویند نمیدانیم؟ وی پاسخ میدهد که این امر طبیعی، همگانی و درست است؛ چون همه انسانها تجربه زیسته اجتماعی دارند و درک میکنند که چه اتفاقاتی، در پیرامون آنها و جامعه، صورت میپذیرد.
وی ادامه داد: بهعبارتی دیگر، کسانی که متخصص این علم نیستند، نمیدانند که چقدر متأثر از تخیل و تفکر جامعهشناسانه هستند. برای مثال، مفهوم «طبقه» و «شکاف طبقاتی» که میان همه آحاد جامعه تبادل میشود، از کجا آمده است؟ این مفهوم آرامآرام از جامعهشناسی وارد کهکشان اجتماعی ما شده است؛ بهگونهای که جامعهشناسی از زبان ما سخن میگوید. بدون اینکه بدانیم، در تفسیر زندگی اجتماعی نیاز به مفاهیم داریم، نیاز به برداشتها و چشمانداز داریم؛ اما چون ملموس نیست، فکر میکنیم جامعهشناسی مگر چه کار میکند؟!
نویسنده کتاب «تداوم و گسست» در ادامه افزود: وقتی با این سوال که «اندیشکدههای علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی، برای جامعه چه کار میکنند؟» مواجهایم، باید یک پله عقبتر برویم و بپرسیم که «اگر واقعاً علوم اجتماعی و علوم انسانی نبودند، این «واقعبودگی» خودمان را چگونه میتوانستیم صورتبندی و تفسیر کنیم؟»
این استاد دانشگاه تصریح کرد: از زمانی که مواجهه ایرانیان با عصر عقلانیت مدرن یا مدرنیته وارد گفتگو شده، جهان انسانی ما عمیقتر و گستردهتر شده و جامعه ما نیز پیچیدهتر شده و امکانهای بیشتری دارد. آن چیزی که ما را از هم مجزا میکند، زمان و مکان طبیعی نیست بلکه «زمان اجتماعی» یا امکانهای اجتماعی است که به «ساحت اعتباریات» بر میگردد.
صاحب کتاب «زبان مادری در گفتمان علوم اجتماعی» گفت: در پاسخ به این سوال که علوم اجتماعی چه کرده، باید گفت که جهان انسانی و اجتماعی ما را «تفسیر پذیر» کرده و دامنه و وسعت آن را بسط داده است. اگر فرهنگ، جامعه یا کشوری میخواهد در جرگه ملل متمدن باشد، بدون استمداد از علومی که به دامنه اعتباریات، به دامنه فرهنگ و امر اجتماعی عمق میدهد، نمیتواند امکان توسعه، بسط و امکان زندگی انسانی را داشته باشد.